قوله تعالى: «إن الذین جاو بالْإفْک» نقله اخبار و حمله آثار روایت کردهاند باسناد درست از مادر مومنان عائشة الصدیقة بنت الصدیق جیبة حبیب الله المبراة من فوق سبع سماوات، گفتا رسول خدا (ص) هر گه که بر جناح سفر بودى میان زنان خویش قرعه زدى آن یکى که قرعه وى بر آمدى با خود بسفر بردى. غزوى پیش آمد قرعه بزد قرعه من برآمد مرا با خود ببرد پس از آن که آیت حجاب آمده بود از آسمان و زنان آن گه در پرده بودندى، مرا در هودجى نشاندند و مسافروار بوقت نزول و وقت رحیل فرو مىآوردند و برمیداشتند، تا رسول خدا از آن غزاة فارغ گشت فتح بر آمده و باز گشته و نزدیک مدینه رسیده، شبى از شبها بمنزل فرو آمده بودیم من از هودج بیرون آمدم و از قافله در گذشتم حاجتى را که در پیش داشتم، چون باز آمدم عقدى که در برداشتم از جزع ظفار گم کرده بودم هم در آن حال بطلب جزع بازگشتم و درنگ من در جست و جوى آن دراز گشت، چون باز آمدم لشکر رفته بود و از نزول من بىخبر بودند همى پنداشتند که من در هودج نشستهام و در سبکى هودج اندیشه نکردند که زنان آن گه سبک تن بودند بىگوشت. انما یأکلن العلقة من الطعام و لم یغشهن اللحم. چون عقد خویش بازیافتم و باز گشتم قوم رفته بودند و منزل خالى گشته، لیس بها داع و لا مجیب. تنها و غمگین بنشستم و از دلتنگى و اندوه چشمم در خواب شد، صفوان بن المعطل السلمى المرادى با پس مانده لشکر بود بامداد رسید بآن منزل، سواد شخصى دید آنجا تنها خفته چون فراز آمد مرا بشناخت که دیده بود پیش از نزول آیت حجاب، همى استرجاع کرد بتعجب که انا لله، این چه کارست و چه حال؟، من باسترجاع وى از خواب درآمدم و بآستین پیراهن روى خویش بپوشیدم، فو الله ما کلمنى بکلمة و لا سمعت منه کلمة غیر استرجاعه، و الله که با من یک سخن نگفت و نه از وى هیچ سخن شنیدم مگر آن کلمه استرجاع، آن گه راحله خویش بخوابانید و پاى بر دست وى نهاد تا من برنشستم، صفوان مهار بدست گرفت و میراند تا بلشکر در رسیدیم بجمعى منافقان بر گذشتیم دور از لشکر فرو آمده، و عادت منافقان چنین بود که پیوسته گوشهاى گرفتندى و در میان مردم نیامدندى، عبد الله ابى رئیس منافقان که ایشان را دید گفت من هذه؟ کیست این زن؟ گفتند عایشه، همان ساعت باعتقاد خبیث خویش طعن زد و حدیث افک در میان افکند، قالت عائشة و هلک من هلک فى و کان الذى فولى کبره منهم عبد الله بن ابى بن سلول. عایشه گفت چون بمدینه آمدیم بیمار شدم مدت یک ماه و اصحاب افک در گفت و گوى آمده و من از آن بى خبر و ناآگاه، و رنج من از آن بیشتر بود که از رسول خدا آن لطف که هر بار دیدمى به بیمارى این بار نمیدیدم و سبب نمىدانستم که گمان بد نمى بردم، از رسول بیش از آن نمىدیدم که گاه گاه در آمدى و سلام کردى و گفتى:کیف تیکم؟
آخر چون از آن بیمارى به شدم و صحت یافتم شبى بیرون آمدم با ام مسطح بنت ابى رهم بن المطلب بن عبد مناف سوى صحرا مىرفتیم قضاء حاجت را و دست و روى شستن را که آن گه عادت عرب نبود در خانهها طهارت جاى ساختن، چون فارغ شدیم و روى بخانه نهادیم ام مسطح را پاى در چادر افتاد بر وى در آمد نفرین کرد بر پسر خویش، گفت تعس مسطح، عایشه گفت بئس ما قلت أ تسبین رجلا قد شهد بدرا، بد گفتى و ناسزا مى دشنام دهى کسى را که به بدر حاضر بود، ام مسطح گفت اى هنتاه خبر ندارى و نشنیدى که وى چه گفت در حق تو و اصحاب افک چه میگویند، عایشه گفت چه میگویند مرا خبر کن و آگاهى ده، ام مسطح قصه در گرفت و سخن اصحاب افک با وى بگفت، عایشه گفت چون آن سخن شنیدم جهان بر من تاریک گشت و بیمارى یکى ده شد، اندوهگین و متحیر بخانه باز آمدم با چشم گریان و دل بریان، رسول خدا در آمد و هم بر آن قاعده گفت: کیف تیکم؟
گفتم یا رسول الله تأذن لى ان آتى ابوى، مرا دستورى دهى تا در پیش پدر و مادر شوم، و مقصود من آن بود تا ازیشان خبر درست پرسم از احوال خویش و آنچه در حق من میگویند، رسول مرا دستورى داد و آمدم و مادر را گفتم یا امه ما یتحدث الناس؟ مردم چه میگویند و در کار من سخن چه میرانند؟ مادر گفت یا بنیة هونى علیک فو الله لقل ما کانت امرأة قط رضیة عند رجل لها ضرائر الا اکثرن علیها حسدا. سخن کوتاه کن اى دخترک و آسان فرا گیر و الله که کم افتد زنى پسندیده و دوست داشته شوهر خویش و او را ضرائر بود که نه بر وى حسد برند و در کار وى گفت و گوى کنند، عایشه بتعجب گفت سبحان الله او قد یتحدث الناس بهذا؟ مردم درین سخن میگویند و تواند بود که گویند؟
گفتا پس از آن همه شب گریستم و خواب نکردم کار بجایى رسید که رسول خدا مشورت کرد با اسامة بن زید و على بن ابى طالب (ع) در فراق اهل خویش ایشان آنچه دانستند از برائت و پاکى گفتند و على بن ابى طالب گفت حال وى از کنیزک پرس بریره که وى با تو راست گوید، رسول از بریره پرسید بریره گفت: لا اعلم علیها الا ما یعلم الصائغ فى تبر الذهب غیر انها جاریة حدیثة السن تنام عن عجینها فیأکله الداجن.
عایشه گفت رسول خدا در آن روزها که این گفت و گوى میکردند یک بار پیش من ننشست و با من حدیث نکرد، و مرا نه در شب خواب بود و نه در روز آرام، پیوسته سوزان و گریان و حیران. یک ماه بدین صفت بگذشت آخر روزى رسول خدا در آمد و نزدیک من بنشست گفت: یا عائشة بلغنى عنک کذا و کذا فان کنت بریئة فسیبرئک الله و ان کنت الممت بذنب فاستغفرى الله و توبى الیه فان العبد اذا اعترف بذنبه ثم تاب تاب الله علیه.
عایشه چون این سخن از رسول بشنید گفتا زار بگریستم و همچون دیگ بر سر آتش جوشیدم، روى با پدر کردم گفتم اجب عنى رسول الله فیما قال، رسول خدا را در آنچه میگوید جواب ده از بهر من و در کار من، پدر گفت و الله ما ادرى ما اقول لرسول الله، روى با مادر کردم گفتم تو او را جواب ده، ما در همان گفت که پدر گفت، پس چون درماندم گفتم آرى بدانستم و این حدیث چنان بسمع شما رسیده که در نفس شما مقرر گشته و اگر من سخن گویم ببراءت و پاکى خویش شما مرا راستگوى ندارید و اگر اعتراف آرم بگناهى که نکردهام و الله خود میداند که از آن بریم و بىگناه، شما مرا راستگوى دارید، مثل من این ساعت مثل پدر یوسف است که گفت: فصبْر جمیل و الله الْمسْتعان على ما تصفون، این سخن بگفتم و در جامه خواب شدم که خود بالله تفویض کرده و در دل یقین داشتم که الله مرا مبرا کند و رسول را از حال من خبر دهد، و الله که گمان نبردم که در شأن من آیات قرآن و وحى پاک فرستد که خود را از آن حقیرتر دانستم، بلى امید داشتم که رسول را در خواب بنماید و پاکى من بر وى پیدا کند، گفتا و الله که رسول خدا هم در آن مجلس نشسته بود و هیچکس از اهل بیت برنخاسته بود که آثار نزول وحى بر رسول خدا پیدا گشت، بروز زمستانى عرق از وى روان گشت، از گران بارى وحى منزل همچون عقد مروارید که بگسلد از پیشانى مبارک وى قطرات عرق مىافتاد، چون فارغ گشت بمن نگریست خندان و شادان گفت: ابشرى یا عائشة اما و الله فقد براک الله، و قرأ «إن الذین جاو بالْإفْک»
اى بالکذب، و سمى افکا لکونه مصروفا عن الحق، یقال افک الشیء اذا قلبه عن وجهه و ذلک ان عائشة کانت تستحق الثناء بما کانت علیه من الحصانة و الشرف فمن رماها بالسوء قلب الامر عن وجهه. «عصْبة منْکمْ» اى هم جماعة من المسلمین منهم عبد الله بن ابى بن سلول و مسطح بن اثاثة بن عباد بن المطلب و حسان بن ثابت الانصارى و حمنة بنت جحش زوجه طلحة بن عبید الله، از اصحاب افک این چهار را نام بردهاند و ایشان را شناسند و رسول خدا بعد از نزول آیات برائت عایشه ایشان را حد فریه زد هر یکى هشتاد ضربه. «لا تحْسبوه شرا لکمْ» ان خطاب با عایشه است و با صفوان که این نسبت دروغ با وى کردند، و گفتهاند خطاب با عایشه است و با پدر و مادر وى و با رسول خدا و با صفوان، میگوید مپندارید شما که آن دروغ که بر ایشان بستند و این اندوه صعب که بشما همگان رسید شما را بتر بود بلکه آن شما را بهتر بود که رب العزه دروغ ایشان پیدا کرد و بآیات تنزیل و وحى حق عایشه را عزیز کرد و گرامى و همه را بپاکى وى شاد کرد و چشم روشن، امروز درین جهان و فردا بهشت جاودان و مزد بى کران، وانشد.
اذا اهل الکرامة اکرمونى
فلا اخشى الهوان من اللئام
فلیس هو انهم عندى هوانا
و لکن الهوان من الکرام
«لکل امْرئ منْهمْ» اى من العصبة الکاذبة. «ما اکْتسب من الْإثْم» اى جزاء ما اجترح من الذنب على قدر ما خاض فیه لان بعضهم ضحک و بعضهم سکت و بعضهم تکلم، «و الذی تولى کبْره» اى تحمل معظمه فبدأ بالخوض فیه، «له عذاب عظیم» قرأ یعقوب کبره بضم الکاف، و قراءة العامة کبره بکسر الکاف، و هما لغتان، یقال کبر سیاسة الناس فى المال بالکسر و الضم جمیعا، و الکبر من التکبیر بالکسر لا غیر، و قیل معناه الذى قام باشاعة الحدیث و بالغ فیه، و هو عبد الله بن ابى، «له عذاب عظیم» یعنى یوم القیامة و انما سماه عظیما لانه یخلد فى النار، و قیل «و الذی تولى کبْره» هو حسان بن ثابت عذاب فى الدنیا بان ذهب بصره و شلت یداه، روى عن مسروق قال: کنت عند عائشة فدخل حسان بن ثابت فامرت فالقى له وسادة فلما خرج قلت لعائشة، تدعین هذا الرجل یدخل علیک و قد قال ما قال و انزل الله فیه، «و الذی تولى کبْره منْهمْ له عذاب عظیم»، فقالت رأى عذاب اشد من العمى و لعل الله یجعل ذلک العذاب العظیم ذهاب بصره، و قالت انه کان یدفع عن النبى، و قیل هو مسطح بن اثاثه و العذاب العظیم ذهاب بصره فى الدنیا.
«لوْ لا إذْ سمعْتموه ظن الْموْمنون» یعنى مسطحا و حسان، «و الْموْمنات» یعنى حمنة بنت جحش، «بأنْفسهمْ خیْرا» یعنى بامثالهم من المومنین و المومنون کلهم کنفس واحدة، و قیل معناه هلا ظنوا بهما ما یظن بالرجل لو خلا بامه و بالمرأة لو خلت بابنها لان ازواج النبى امهات المومنین، و قیل اراد بهذه الایة ابا ایوب الانصارى و امرأته ام ایوب، و ذلک فیما روى محمد بن اسحاق بن یسار عن رجاله ان ابا ایوب خالد بن زید قالت له امرأته ام ایوب یا ابا ایوب اما تسمع ما یقول الناس فى عائشة؟
قال بلى و ذلک الکذب أ کنت فاعلة ذلک یا ام ایوب؟ قالت لا و الله ما کنت لا فعله، قال فعائشة و الله خیر منک سبحان الله هذا بهتان عظیم، فانزل الله «لوْ لا إذْ سمعْتموه ظن الْموْمنون و الْموْمنات بأنْفسهمْ خیْرا» کما فعل ابو ایوب و صاحبته، «و قالوا هذا إفْک مبین» اى کذب بین.
«لوْ لا جاو علیْه» اى هلا جاءوا على ما زعموا، «بأرْبعة شهداء فإذْ لمْ یأْتوا بالشهداء فأولئک عنْد الله» اى فى حکم الله، «هم الْکاذبون» فیه دلیل على ان من قذفها بعد نزول هذه الایة صار کافرا بالله عز و جل لما فیه من رد شهادة الله لها بالبراءة «و لوْ لا فضْل الله علیْکمْ و رحْمته فی الدنْیا و الْآخرة لمسکمْ فیما أفضْتمْ فیه» اى خضتم فیه من حدیث القذف، «عذاب عظیم» قال ابن عباس: اى عذاب لا انقطاع له یعنى فى الآخرة لانه ذکر عذاب الدنیا من قبل، فقال: «و الذی تولى کبْره منْهمْ له عذاب عظیم» فقد اصابه فانه جلد و حد.
روت عمرة عن عائشة ان النبى (ص) لما نزلت هذه الایة حد اربعة نفر: عبد الله بن ابى و حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثة و حمنة بنت حجش.
«إذْ تلقوْنه بألْسنتکمْ» التلقى و التلقف واحد و هو اخذ الکلام شفاها، و قال مجاهد و مقاتل: یرویه بعضکم عن بعض، و قال الکلبى: کان الرجل منهم یلقى الرجل فیقول بلغنى کذا و کذا یتلقونه تلقیا. میگوید آن گه که از دهن یکدیگر این سخن فرا مىستدید بزبانهاى خویش و با یکدیگر میراندید، و بر قراءت عایشه «تلقوْنه» بکسر لام و تخفیف قاف من الولق و هو الاسراع الى الکذب آن گه که چنان دروغ زود فرا آن مىشتابیدید بزبانهاى خویش، «و تقولون بأفْواهکمْ ما لیْس لکمْ به علْم» من الفریة اى تتجرون على النطق به فى اهل النبى، «تحْسبونه هینا» تظنون انه سهل لا اثم فیه، «و هو عنْد الله عظیم» فى الوزر، و قیل و تحسبون ذلک امرا خفیفا یسیرا و ذلک عند الله ذنب عظیم فیه اذى رسول الله و رمى البرئ.
«و لوْ لا إذْ سمعْتموه» اى هلا اذ سمعتموه، «قلْتمْ ما یکون لنا أنْ نتکلم بهذا» اى لا یحل لنا ان نخوض فى هذا الحدیث، «سبْحانک هذا بهْتان عظیم» اى، هلا قلتم عند ذلک، سبحانک اى العجب ممن یقول ذلک هذا کذب عظیم، یبهت من سمعه، و البهتان الکذب یواجه به المومن فتحیر منه، و قیل معنى سبحانک هاهنا تعالیت عن ان یقال فى رسولک هذا البهتان العظیم.
روى عن النبى (ص) قال: «البهتان على البرئ اثقل من السماوات».
قیل معناه وزر الباهت اثقل من السماوات، و قال: «ان الرجل لیقول لاخیه یا مرائى فیهدم عمله اربعین عاما فان لم یکن له عمل اربعین عاما أوقر وزر اربعین عاما، و ان الرجل لیقذف المرأة المحصنة البریئة فیهدم عمل سبعین عاما فان لم یکن له عمل سبعین عاما اوقر وزر سبعین عاما».
«یعظکم الله أنْ تعودوا» یعنى کى لا تعودوا، و قیل کراهة ان تعودوا، «لمثْله» اى الى مثل هذا الحدیث من القذف و الخوض فیه و الجلوس مع القاذف و استماع حدیثه، «أبدا إنْ کنْتمْ موْمنین» جزاوه مضمر اى فاتعظوا و لا تعودوا.
«و یبین الله لکم الْآیات» الدلالات الواضحات، و قیل الفرائض و الاحکام، «و الله علیم» بمصالحکم، «حکیم» بتدبیرکم.
«إن الذین یحبون أنْ تشیع الْفاحشة فی الذین آمنوا». این آیت در قذف عایشه فرو آمد اما حکم آن عام است در زانى و قاذف و مظهر و هر کس که عیب مومنان جوید و زشت نامى ایشان طلب کند، فاحشه فا نام ایشان کند و در آن کوشد و سعى کند بفعل یا بقول یا بعزم الفاحشة ما قبح جدا، و المراد بها هاهنا الزنا کقوله فى الاعراف: «قلْ إنما حرم ربی الْفواحش ما ظهر منْها و ما بطن» یعنى حرم الزنا فى العلانیة و السر، و فى النساء «اللاتی یأْتین الْفاحشة» یعنى الزنا، و بالاحزاب «منْ یأْت منْکن بفاحشة» یعنى الزنا، «لهمْ عذاب ألیم فی الدنْیا، و الْآخرة» یعنى عبد الله بن ابى و اصحابه المنافقین و هم الذین بدءوا بالافک و اتوا به، و العذاب فى الدنیا الحد و فى الآخرة نار، «و الله یعْلم» انهم کاذبون، «و أنْتمْ لا تعْلمون» لانه غیب. «و لوْ لا فضْل الله علیْکمْ و رحْمته و أن الله روف رحیم» جواب لو لا محذوف یعنى لعاجلکم بالعقوبة، قال ابن عباس: یرید مسطح و حسان و حمنة.
«یا أیها الذین آمنوا لا تتبعوا خطوات الشیْطان» باشاعة الفاحشة فى الذین آمنوا، و قیل خطواته وساوسه، و قیل هى النذور بالمعاصى و سلوک سبیل الشیطان و اقتفاء آثاره، «و منْ یتبعْ خطوات الشیْطان فإنه یأْمر بالْفحْشاء» اى بالقبائح من الاعمال، «و الْمنْکر»، قیل المنکر فکل ما یکره الله عز و جل، و قیل المنکر ما لا یعرفه الشرع و لا العقل، «و لوْ لا فضْل الله علیْکمْ و رحْمته ما زکى منْکمْ منْ أحد أبدا» هذا الخطاب للذین خاضوا فى الافک. و المعنى ما طهر من هذا الذنب و لا صلح امره بعد الذى فعل، و قیل ما قبل توبة احد منکم ابدا، و قیل ما اسلم احد منکم و ما اهتدى.
«و لکن الله یزکی منْ یشاء» اى یحمله على ما یصیر به زاکیا، و قیل یطهر ما یشاء من الذنب بالرحمة و المغفرة، «و الله سمیع» لمقالتکم، «علیم» بنیاتکم و اعمالکم.
«و لا یأْتل» اى لا یحلف و هو یفتعل من الالیة و هى القسم، و قرأ ابو جعفر و لا یتأل بتقدیم التاء و تأخیر الهمزة، و التالى الحلف و التحکم، یقال آلى و تالى و ائتلى اذا حلف، «أولوا الْفضْل منْکمْ و السعة» الفضل فى الدین، و السعة فى المال، و هو ابو بکر الصدیق، «أنْ یوْتوا» یعنى ان لا یوتوا، «أولی الْقرْبى» یعنى مسطح و ابن اثاثة و کان ابن خالة ابى بکر، و قال من صعالیک المهاجرین. این آیت در شأن ابو بکر صدیق فرو آمد که مسطح را همیشه نفقه دادى از بهر درویشى و خویشاوندى که ابن خاله ابو بکر بود و از جمله مهاجرین بود و از اهل بدر بود، چون مسطح در افک عایشه سخن گفت ابو بکر خشم گرفت و سوگند یاد کرد که بعد از آن او را هیچ چیز ندهد، و بر وى نفقه نکند، چون این آیت فرو آمد ابو بکر کفارت سوگند کرد، و گفت و الله لا امنع النفقة عنه ابدا. مصطفى علیه السلام این آیت بر ابو بکر میخواند چون اینجا رسید که: «أ لا تحبون أنْ یغْفر الله لکمْ» ابو بکر گفت بلى انا احب ان یغفر الله لى، و قیل «و لا یأْتل» اى لا یقصر من قولهم، لا یألوا فلان جهده و منه قوله تعالى: «لا یأْلونکمْ خبالا»، فعلى هذا قوله: «أنْ یوْتوا» لا یحتاج الى اضمار لا. «و لْیعْفوا و لْیصْفحوا» العفو الستر و الصفح الاعراض، و قیل العفو عن الافعال و الصفح عن الاقوال، و قال ابن عباس و الضحاک: اقسم ناس من الصحابة منهم ابو بکر ان لا یتصدقوا على رجل تکلم بشیء من الافک و لا ینفقوهم، فانزل الله هذه الآیة «أ لا تحبون أنْ یغْفر الله لکمْ» معناه ان احببتم ان یغفر الله لکم ذنوبکم فاغفروا ذنوبکم فیما بینکم، «و الله غفور رحیم».
«إن الذین یرْمون الْمحْصنات الْغافلات الْموْمنات» الغافلة عن الفاحشة ان لا یقع فى قلبها، و کانت عائشة کذلک، «لعنوا فی الدنْیا و الْآخرة و لهمْ عذاب عظیم» قال مقاتل هذا خاص فى عبد الله بن ابى و کان منافقا، و روى عن خصیف قال: قلت لسعید بن جبیر من قذف مومنة لعنه الله فى الدنیا و الآخرة، فقال ذلک لعائشة خاصة، و قال قوم هى لعائشة و ازواج النبى دون سایر المومنات، و روى عن ابن عباس قال: هذه فى شأن عائشة و ازواج النبى خاصة لیس فیها توبة، و من قذف امرأة مومنة فقد جعل الله له توبة ثم قرأ «و الذین یرْمون الْمحْصنات ثم لمْ یأْتوا بأرْبعة شهداء» الى قوله: «إلا الذین تابوا»، فجعل لهولاء توبة و لم یجعل لاولئک توبة، و قال الآخرون نزلت هذه الایة فى ازواج النبى (ص) و کان ذلک کذلک حتى نزلت الایة التى فى اول السورة «و الذین یرْمون الْمحْصنات ثم لمْ یأْتوا بأرْبعة شهداء» الى قوله: «فإن الله غفور رحیم» فانزل الله الجلد و التوبة. «یوْم تشْهد علیْهمْ» قرأ حمزة و الکسائى یشهد بالیاء لتقدم الفعل، «ألْسنتهمْ» یعنى بالقذف بالزنا، «و أیْدیهمْ و أرْجلهمْ بما کانوا یعْملون» اى و سائر الاعضاء بسائر المعاصى التى اعملوا بها، و شهادة الاعضاء بان یصیرها الله کاللسان فى امکان النطق. فان قیل کیف وجه الجمع بین هذه الایة و بین قوله: «الْیوْم نخْتم على أفْواههمْ»؟ قلنا اختلفوا فیه، فقال بعضهم انهم یجحدون فى بعض الاوقات، و الله یختم على افواههم و ینطق ایدیهم و ارجلهم فاذا علموا ان الجحود لا ینفعهم رفع الله الختم عن افواههم فیشهدون بجمیع ما عملوا، و قیل ان الله یخرج السنتهم عن افواههم ثم یطبق شفاههم فیشهدون بالسنتهم و هى خارجة من الفم لیکون ابدع.
«یوْمئذ یوفیهم الله دینهم الْحق» الدین هاهنا الجزاء و منه قولهم کما تدین تدان، یعنى کما تفعل تجازى، و فى الخبر، یوم یدان الناس باعمالهم، و المعنى یوفیهم الله الجزاء الحق اى الجزاء الواجب، و قرئ فى الشواذ الحق بالرفع فیکون صفة لله عز و جل، «یوْمئذ یوفیهم الله دینهم الْحق و یعْلمون أن الله هو الْحق الْمبین» یقضى بحق و یأخذ بحق و یعطى بحق قال ابن عباس: «و ذلک ان عبد الله بن ابى کان یشک فى الدین فیعلم یوم القیامة ان الله هو الحق المبین.
«الْخبیثات للْخبیثین» اى الخبیثات من القول و الکلام للخبیثین من الناس، «و الْخبیثون» من الناس، «للْخبیثات» من القول، «و الطیبات» من القول، «للطیبین» من الناس، «و الطیبون» من الناس، «للطیبات» من القول، و الطیب لا یلیق الا با الطیب فعائشة لا یلیق بها الخبیثات من القول، لانها طیبة فتضاف الیها الطیبات من الکلام من الثناء الحسن، و قال الزجاج معناه لا یتکلم بالخبیثات الا الخبیث من الرجال و النساء. و لا یتکلم بالطیبات الا الطیب من الرجال و النساء، و هذا ذم للذین قذفوا عائشة و مدح للذین بروها بالطهارة. و قال ابن زید: معناه الخبیثات من النساء للخبیثین من الرجال و الخبیثون من الرجال للخبیثات من النساء امثال عبد الله بن ابى و الشاکین فى الدین، و الطیبات من النساء للطیبین من الرجال و الطیبون من الرجال للطیبات من النساء یرید عائشة طیبها الله لرسوله الطیب صلى الله علیه و سلم. «أولئک مبرون مما یقولون» یعنى عائشة، و قیل عائشة، و صفوان بن المعطل المرادى الذى رمیت به عائشة کان رجلا صالحا ذکره رسول الله (ص) بخیر، شهید بدرا و خرج من الدنیا شهیدا و لم یکشف عن انثى قط، یقال کان حصورا لا یأتى النساء، فوقع اولئک موقع التثنیة کقوله: «فإنْ کان له إخْوة» و المراد به اخوان، و قیل «أولئک مبرون» یعنى الطیبین و الطیبات منزهون مما یقولون، «لهمْ مغْفرة و رزْق کریم» هذا تأویل قوله، «بلْ هو خیْر لکمْ»
و الرزق الکریم الجنة. لان رزقها بلا علاج و لا زرع و لا تلقیح و لا زوال و لا رنق، روى ان ابن عباس دخل على عائشة فى مرضها الذى ماتت فیه، فبکت و قالت اخاف ما اقدم علیه، فقال ابن عباس: لا تخافى فو الذى انزل الکتاب على محمد لا تقدمین الا على مغفرة و رزق کریم، فقالت رحمک الله أ هذا شیء انبأک به رسول الله؟ فقال بل هو شیء نبأنیه کتاب الله، قالت و اتل على، فتلا «و الطیبون للطیبات أولئک مبرون مما یقولون لهمْ مغْفرة و رزْق کریم» فخرج من عندها، فصیح علیها، فقال ما بالها؟ قالوا غشى علیها مما تلوت. و روى ان عائشة کانت تفتخر باشیاء اعطیتها لم تعطها امرأة غیرها، منها ان جبرئیل اتى بصورتها فى سرقة من حریر و قال هذه زوجتک، و روى انه اتى بصورتها فى راحته، و ان النبى لم یتزوج بکرا غیرها، و قبض رسول الله (ص) و رأسه فى حجرها و دفن فى بیتها و کان ینزل علیه الوحى و هو معها فى لحافه. و نزلت براءتها من السماء، و انها ابنة خلیفة رسول الله و صدیقه، و انها حبیبة رسول الله و خلقت طیبة و وعدت مغفرة و رزقا کریما. و کان مسروق اذا روى عن عائشة قال: حدثتنى الصدیقة بنت الصدیق حبیبة حبیب الله المبراة من فوق سبع سماوات. و اجمعوا ان من قذف عائشة ضربت عنقه لتبرئة الله عز و جل ایاها کرم الله وجهها.
«یا أیها الذین آمنوا لا تدْخلوا بیوتا غیْر بیوتکمْ» اى بیوتا لستم تملکونها و لا تسکنونها، «حتى تسْتأْنسوا». عدى بن ثابت گفت: زنى انصاریه آمد و گفت یا رسول الله من در خانه خویش گاه گاه بر حالى باشم که نخواهم که هیچکس مرا بیند در آن حال نه پدر و نه فرزند اگر در آن حال مردى ازین کسان و خویشان من در آید من چکنم حال من چون بود؟ رب العالمین این آیت بجواب وى فرو فرستاد، «تسْتأْنسوا» یعنى تستأذنوا، و قرأ غیر واحد من الصحابة «حتى تستأذنوا»، و قیل الاستیناس طلب الانس و هو ان ینظر هل فى البیت انسان فیوذنه انه داخل، معنى آنست که در هیچ خانه مروید که سکناى شما در آن نبود و ملک شما نبود تا نخست بر رسید که هیچ مردم در آن خانه هست و دستورى بخواهید، مجاهد گفت: آوازى دهید تسبیح و تکبیر یا تنحنحى کنید، تا اهل بیت را آگاهى دهید، ابن عباس گفت: در آیت تقدیم و تأخیر است یعنى حتى تسلموا و تستأذنوا، اى حتى تقولوا السلام علیکم ادخل، سلام مستحب است و استیذان واجب.
روى عن کلدة بن حنبل قال: دخلت على النبى (ص) و لم اسلم و لم استأذن، فقال النبى: ارجع فقل السلام علیکم أ ادخل؟
و فى حدیث ابى موسى الاشعرى عن النبى «ثلاثا فان اذن لک و الا فراجع»، قال الحسن: الاول اعلام، و الثانى موامرة و الثالث استیذان بالرجوع. و اگر در خانه خویش شود یا در ذوات المحارم استیذان واجب نیست اما مستحب است که تنحنح کند یا ادنى حرکتى، ابراهیم نخعى گفت: استأذن على امک لعلها تکون عریانة.
و عن عطاء بن یسار، ان رجلا قال للنبى استأذن على امى؟ قال: نعم، قال انها لیس لها خادم غیرى ا فاستأذن علیها کلما دخلت؟ قال: أ تحب ان تریها عریانة؟ قال الرجل لا، قال فاستأذن علیها.
و قیل «غیْر بیوتکمْ» هذا واقع على الاستیناس غیر واقع على التسلیم، التأویل لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستأنسوا، و لا تدخلوا بیوتا حتى تسلموا على اهلها.
و فى وصیة رسول الله انس بن مالک، و اذا دخلت على اهلک فسلم علیهم یکثر خیر بیتک.
«فإنْ لمْ تجدوا فیها» اى فى البیوت احدا یأذن لکم فى دخولها.
«فلا تدْخلوها حتى یوْذن لکمْ و إنْ قیل لکم ارْجعوا فارْجعوا» یعنى اذا کان فى البیت قوم فقالوا ارجع فلیرجع، و لا یقعد على الباب ملازما، «هو أزْکى لکمْ» اى الرجوع اطهر لکم و اصلح لکم، قال قتادة: اذا لم یوذن له فلا یقعد على الباب فان للناس حاجات و اذا حضر فلم یستأذن و قعد على الباب منتظرا جاز، کان ابن عباس یأتى باب الانصار لطلب الحدیث فیقعد على الباب حتى یخرج و لا یستأذن فیخرج الرجل فیقول یا بن عم رسول الله لو اخبرتنى، فیقول هکذا امرنا ان نطلب العلم، و اذا وقف فلا ینظر من شق الباب اذا کان مردودا. روى ابو هریرة قال: قال رسول الله (ص): «لو ان امرأ اطلع علیک بغیر اذن فحذفته عصاة ففقأت عینه ما کان علیک جناح»، و فى بعض الاخبار، و هل حصول الاستیذان الا من اجل البصر، «و الله بما تعْملون علیم» من الدخول بالاذن و غیر الاذن، و لما نزلت آیة الاستیذان، قالوا کیف بالبیوت التى بین مکة و المدینة و الشام على ظهر الطریق لیس فیها ساکن؟ فانزل الله عز و جل، «لیْس علیْکمْ جناح أنْ تدْخلوا بیوتا غیْر مسْکونة» اى بغیر استیذان، «فیها متاع لکمْ» اى منفعة لکم، و اختلفوا فى هذه البیوت، قال قتادة: هى الخانات و البیوت و المنازل المبنیة للسائلة، و المنفعة فیها بالنزول و ایواء المتاع و الاتقاء من الحر و البرد، و قیل «فیها متاع لکمْ» اى فیها حاجة لکم کانوا یضعون فیها الاسلحة اذا ثقلت علیهم، و قال ابن زید: هى بیوت التجار و حوانیتهم التى بالاسواق یدخلونها للبیع و الشرى و هو المنفعة، و قال النخعى: لیس على حوانیت السوق اذن، و کان ابن سیرین اذا جاء الى حانوت السوق یقول السلام علیکم أ ادخل؟ ثم یلج. و قال عطاء: هى البیوت الخربة و المتاع هى قضاء الحاجة فیها من البول و الغائط، و قیل هى جمیع البیوت للتى لا ساکن لها، لان الاستیذان انما جاء لئلا یطلع على عورة فان لم یخف ذلک فله الدخول بغیر الاستیذان. «و الله یعْلم ما تبْدون و ما تکْتمون» اى اذا دخلتم بیوت غیرکم فاتقوا الله فانه یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور.